آلیا و مرینت پارت ۳

Elena Salaghi Elena Salaghi Elena Salaghi · 1402/5/3 10:38 · خواندن 1 دقیقه

مرینت

مرینت 

به آلیا زنگ زدم گفتم میای خونمون؟

آ: چرا؟

م: چون مامان بابام نیستن و رفتن خونه خالم و شاید اونجا بمونن 

آ: خب باشه ولی باید بمونم؟

م: هرجور خودت خواستی 

آ: من دارم میام 

م: 🤗

آلیا 

رفتم خونه مرینت و اون برام کلی خوراکی خریده بود 

رفتم پیشش باهم منچ بازی کردیم 

مرینت 

کلی خوراکی خوردیم و آهنگ گوش دادیم خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت 

شب شد و به آلیا گفتم بریم یه کافه 

آ: اوکی بریم 

آلیا 

رفتیم کافه و من پاستا سفارش دادم و مرینت پیتزا 

دیدم آدرین آدرین اومد و یهو اومد سمت ما 

آ: سلام دخترا 

آلیا: سلام 

م: سلام کاری داشتی 

آ: نه کاری نداشتم دیدم شما اینجا نشستین و همکلاسی هم هستیم فردا شب بیاین خونه من 

آلیا: برا چی؟ 

آ: چون پارتی گرفتم 

آلیا: باش میایم 

آ: پس مرینت شمارتو بده به من 

م: چرا من؟؟ 

آ: چون باید باهات هماهنگ کنم و آدرس بفرستم 

م: اوکی 

مرینت شمارشو داد و آدرین رفت ما هم رفتیم خونه و خوابیدیم 

پایان پارت ۳